...بفرمایید تو
من که دارم میرم چرا هلم میدی؟؟؟
درباره وبلاگ


به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏برد و از میانشان می‏گذرد از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی . . .
آخرین مطالب
نويسندگان
شنبه 23 بهمن 1389برچسب:, :: 21:10 ::  نويسنده : علی

روز تولد هر انسانی از روزها ی مهم زندگی او به حساب می آید. و هر تولد می تواند گفتنی های بسیاری برای اطرافیان یک انسان داشته باشد. اگر این اتفاق به نحو شگفت آور هم رخ دهد گفتنی های آن روز بیشتر خواهد کرد. 


1.    زنی که سه فرزند خود را در روزهای 10/10 2010 و 9/9/2009 و 8/8/2008 به دنیا آورده است!

خانواده میشیگان تولد فرزندان خود را که به ترتیب دختر بزرگشان در تاریخ 10.10.10 و سپس پسرشان را در تاریخ 09.09.09 برگزار می کنند اما در عین ناباوری دختر و فرزند سوم آنان در تاریخ 08.08.08 به دنیا می آید. اتفاقی که در هر 50 میلیون نفر برای یک نفر ممکن است اتفاق بیافتد.

 



ادامه مطلب ...
شنبه 23 بهمن 1389برچسب:, :: 20:59 ::  نويسنده : علی

وحشتناک ترین تصادفات جاده ای با بیشترین سرعت

. Ferrari 360 Modena
راننده این فراری 360 Modena در تلاش بوده با سرعت 209 کیلومتر در ساعت در جاده های کشور فرانسه جلوی نامزدش خودنمایی کنه که پس ار برخورد با خطوط برق و پایین آوردن کابل به دو قسمت تقسیم شده. خوشبختانه هر دو سرنشین در این تصادف جون سالم به در بردن!


وحشتناک ترین تصادفات جاده ای با بیشترین سرعت


ادامه مطلب ...
شنبه 23 بهمن 1389برچسب:دانلود , تقویم 2011 , , :: 20:42 ::  نويسنده : علی

مجموعه ای تقویم های سال 2011

 
 
Collection of Calendars 2011



ادامه مطلب ...
شنبه 23 بهمن 1389برچسب:, :: 16:10 ::  نويسنده : علی

ضرب المثل هايي که فقط ايراني ها در زبان انگليسي به کار مي برند!

اگر خارج از ايران باشيد، با جملاتي اين چنيني برخورد کرديد، بدونيد طرف مقابل ايرونيه...

من وقتي اينا رو ديدم کلي خنديدم...



He looks at me Left Left!
چپ چپ نگاه ميکنه!

I die for your height and top!
قربونه قد وبالات!

Ate my head!
سرمو خورد!

He has grown a tail!
دم در آورده!

On my eyes!
به روي چشمم!

Light up my homework!
تکليف منو روشن کن!

Do not hit yourself into left Ali Street!
خودت رو به کوچه علي چپ نزن!

To my death?!
مرگ من؟!

I ate the ground and my father came out!
خوردم زمين، پدرم در اومد!

Take away the person that washes your dead body!
مرده شورتو رو ببرن!

Pull your carpet out of the water!
گليمتو رو از آب بکش!

I hit you so hard that electricity will pop out of your eyes
انقدر سفت بزنمت که برق از چشمات بپره!

His/Her donkey passed over the bridge!
خرش از پل گذشته!

What kind of dirt should I put on my head?!
چه خاکي به سرم بريزم؟!

The neighboras chicken is a goose!
مرغ همسايه غازه!

Marriage is an uncut watermelon!
ازدواج هندونه اي نبريده است!

Happiness has been hitting you under the belly!
خوشي زده زير دلت!

جمعه 22 بهمن 1389برچسب:, :: 11:18 ::  نويسنده : علی

این چیست....منظورم محبت است...منظورم عشق واقعی است....

واقعا چیست که هیچ وقت از دل ها بیرون نمی رود...همیشه در قلب خانه می سازد و ماندگار می شود.

داستان زیر نشونه ای از این ماندگاری محبت را نشاااان می هد..

دو دوست با پاي پياده از جاده اي در بيابان عبور ميکردند.بين راه سر موضوعي اختلاف پيدا کردند و به مشاجره پرداختند.يکي از آنها از سر خشم؛بر چهره ديگري سيلي زد. دوستي که سيلي خورده بود؛سخت آزرده شد ولي بدون آنکه چيزي بگويد،روي شنهاي بيابان نوشت((امروز بهترين دوست من بر چهره ام سيلي زد.))آن دو کنار يکديگر به راه خود ادامه دادند تا به يک آبادي رسيدند.تصميم گرفتند قدري آنجا بمانند و كنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصي که سيلي خورده بود؛لغزيد و در آب افتاد.نزديک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد.بعد از آنکه از غرق شدن نجات يافت؛ير روي صخره اي سنگي اين جمله را حک کرد:((امروز بهترين دوستم جان مرا نجات داد)) دوستش با تعجب پرسيد:((بعد از آنکه من با سيلي ترا آزردم؛تو آن جمله را روي شنهاي بيابان نوشتي ولي حالا اين جمله را روي تخته سنگ نصب ميکني؟)) ديگري لبخند زد و گفت:((وقتي کسي مارا آزار ميدهد؛بايد روي شنهاي صحرا بنويسيم تا بادهاي بخشش؛آن را پاک کنند ولي وقتي کسي محبتي در حق ما ميکند بايد آن را روي سنگ حک کنيم تا هيچ بادي نتواند آن را از يادها ببرد.))

 

دو شنبه 18 بهمن 1389برچسب:, :: 20:39 ::  نويسنده : علی

داستان عکس مشهور مایکروسافت

[تصویر: 340x_heres-one-more-look-at-the-gang-from-1978-.jpg]
این تصویر یکی از نمادهای مهم شرکت مایکروسافت و البته یکی از نمادهای بزرگ دنیای تجارت محسوب میشود. ۳۳ سال پیش و در سال ۱۹۷۸ این ۱۱ نفر نخستین کارمندان شرکت مایکروسافت بودند و بنیان یکی از بزرگترین شرکت های جهان را گذاشت اند. چه کسی آن زمان فکر می کرد بیل گیتس این عکس با آن ظاهر جوان تبدیل به ثروتمند ترین فرد جهان می شود؟ ‏

داستان خود این عکس هم جالب است. تیم اولیه مایکروسافت علاقه ای به گرفتن عکس دسته جمعی نداشت اما وقتی باب گرینبرگ در یک مسابقه رادیویی برنده شد و جایزه آن یک عکس پرتره مجانی بود! آنها تصمیم گرفتند با هم بروند و این عکس دسته جمعی را بگیرند. ‏

اما هر کدام از این ۱۱ نفر چه مسیری را طی کردند و هم اکنون چه می کنند؟ اگر علاقمند هستید از سرنوشت آنها مطلع شوید ادامه مطلب را از دست ندهید.

‫ ‏



[تصویر: 340x_bill-gates-is-now-giving-away-the-b...rosoft.jpg]

بیل گیتس: ‏ فکر می کنم داستان این فرد را تقریبا همه می دانند. او مایکروسافت را تبدیل به باارزش ترین شرکت فناوری جهان کرد و تبدیل به ثروتمند ترین فرد جهان شد. ثروت فعلی اش ۵۴ میلیارد دلار است و حالا چند سالی است که مایکروسافت را ترک کرده. او در حال حاضر میلیون ها دلار از پولش را صرف کارهای خیریه و تحقیقات پزشکی می کند. ‏


[تصویر: 340x_andrea-lewis-became-a-fiction-write...nalist.jpg]

اندره لویس: ‏ او نویسنده اسناد فنی مایکروسافت بود. خانم لویس در سال ۱۹۸۳ مایکروسافت را ترک کرد و به دنبال نوشتن رمان های تخیلی و روزنامه نگاری رفت. البته همکاری اش با مایکروسافت سبب شده بود که ثروت اش در سال ۲۰۰۴ حدود ۲ میلیون دلار باشد. ‏


[تصویر: 340x_maria-wood-sued-microsoft-just-2-years-later.jpg]

ماریا وود: ‏ او کتابدار مایکروسافت بود و با یکی دیگر از کارمندان مایکروسافت در همین عکس ازدواج کرد. اما او تنها دو سال بعد مایکروسافت را ترک کرد و همزمان از این شرکت به خاطر تبعیض جنسیتی شکایت کرد. البته مایکروسافت شکایت را حل و فصل کرد و ماجرا بدون سر و صدا تمام شد. بعد از آن به نظر میرسد داستان فوق العاده ای نداشته است. او فرزندانش را بزرگ کرد و در امور خیریه کارهای داوطلبانه انجام می دهد. ‏


[تصویر: 340x_paul-allen-has-spent-his-billions-o...h-more.jpg]

پل آلن: ‏ این فرد بعد از بیل گیتس مشهور ترین فرد گروه محسوب میشود و در حال حاضر نفر ۳۷ در لیست ثروتمندترین افراد روی زمین است. او میلیاردها دلار از پولش را صرف تیم های ورزشی کرده و روی استارت آپ های مختلفی سرمایه گذاری می کند. در زندگی شخصی اش هم کم نگذاشته است. برای مثال یکی از بزرگترین کشتی های تفریحی جهان متعلق به آقای آلن است. ‏


[تصویر: 340x_bob-orear-went-onto-be-a-cattle-rancher.jpg]

باب اوریر: ‏ او یکی از مسن ترین کارمندان مایکرسافت محسوب میشد. هنگام قدم گذاشتن انسان روی ماه او در ناسا و بخش کنترل ماموریت پرواز فضایی کار می کرد. در مایکروسافت او مدیر محاسباتی محسوب می شد. باب اوریر کسی بود که سیستم عامل DOS را برای کامپیوترهای IBM اماده کرد. در سال ۱۹۸۳ مایکروسافت را ترک کرد و به خانه اش در تگزاس رفت و به کار گله داری پرداخت! ثروت او از مایکروسافت حدود ۱۰۰ میلیون دلار تخمین زده میشود و هم اکنون مدیر چند تجارت محلی دیگر در تگزاس است. ‏


[تصویر: 340x_bob-greenberg-left-microsoft-then-w...h-kids.jpg]

باب گرین برگ: ‏ او کسی است که برنده جایزه رادیویی شد و تیم مایکروسافت آن عکس را گرفت. بعد از اینکه به مایکروسافت در توسعه نسخه جدید BASIC کمک کرد آنجا را در سال ۱۹۸۱ ترک کرد تا به شرکت خانوادگی شان کمک کند. خانواده گرینبرگ در کار تولید عروسک برای کودکان بودند. محصولات آنها شهرت زیادی پیدا کرد و به نظر می رسد اقای گرینبرگ و خانواده اش در کار خودشان به موفقیت های بزرگی رسیدند. ‏


[تصویر: 340x_marc-mcdonald-left-microsoft-becaus...anyway.jpg]

مارک مک دونالد: ‏ او اولین حقوق بگیر مایکروسافتی محسوب می شود. وقتی در سال ۱۹۸۴ مایکروسافت را ترک کرد معتقد بود این شرکت بیش از حد بزرگ شده و به همین خاطر دیگر علاقه ای به کار کردن در آنجا نداشت. بعد از ترک مایکروسافت او به یکی از شرکت های پل آلن رفت و چند وقت بعد به یک شرکت طراحی در سیاتل رفت. جالب است بدانید که مایکروسافت این شرکت طراحی را در سال ۲۰۰۰ خرید و بنابراین مارک مک دونالد دوباره کارمند مایکروسافت شد. او گفته است که ثروت اش کمتر از ۱ میلیون دلار است. ‏


[تصویر: 340x_gordon-letwin-stayed-with-microsoft...-gates.jpg]

گوردون لتوین: ‏ او یک برنامه نویس بود و تا سال ۱۹۹۳ در مایکروسافت کار کرد. سپس آنجا را ترک کرد تا هوایی تازه کند‪.‬ او یک مرزعه در آریزونا دارد و برای حفظ محیط زیست به بعضی مراکز کمک مالی می کند. ثروت تقریبی اش ۲۰ میلیون دلار است. ‏


[تصویر: 340x_steve-wood-went-on-to-found-wireles...s-corp.jpg]

استیو وود: ‏ او همسر ماریا وود است که با عصبانیت مایکروسافت را ترک کرد. او هم مایکروسافت را سال ۱۹۸۰ ترک کرد اما با پل آلن در چند شرکت به همکاری ادامه داد. او یک شرکت برای خدمات ارتباطات بی سیم تاسیس کرد که در سال ۱۹۹۶ به عنوان SinglePiont شناخته شد. او هم اکنون رییس هیات مدیره این شرکت است و ثروت اش حدود ۱۵ میلیون دلار است. ‏


[تصویر: 340x_bob-wallace-was-a-fan-of-psychedeli...rosoft.jpg]

باب والاس: ‏ بعد از ترک مایکروسافت یک شرکت نرم افزاری به نام QuickSoft تاسیس کرد. اما در کنارش او عاشق تحقیق روی داروهای روانگردان بود. اقای والاس در سال ۲۰۰۲ به علت ابتلا به ذات الریه درگذشت. ‏


[تصویر: 340x_jim-lane-went-on-to-do-his-own-soft...ompany.jpg]

جیم لین: ‏ او یکی از مدیران پروژه در مایکروسافت بود که سال ۱۹۸۵ آنجا را ترک کرد. گفته می شود که هنگام ترک آنجا گفت مایکروسافت شور و اشتیاق را در من از بین برد. بنابراین رفت تا شرکت خودش را تاسیس کند. او در همکاری های مایکروسافت با اینتل نقش مهمی را بازی کرد. ‏


[تصویر: 340x_heres-one-more-look-at-the-gang-from-1978-.jpg]

[تصویر: 340x_-and-heres-a-photo-of-them-from-200...ompany.jpg]

حالا تصویر همان گروه را در سال ۲۰۰۸ می بینید. هنگامی که بیل گیتس مایکروسافت را ترک می کرد آنها دور هم جمع شدند تا دوباره این تصویر را بازسازی کنند تا تمام خاطرات مایکروسافت طی ۳۰ سال گذشته را دوباره زنده کنند. ‏
دو شنبه 18 بهمن 1389برچسب:, :: 19:34 ::  نويسنده : علی

سلام....داشتم ایمیلامو چک می کردم که به این ایمیل عکس های کاریکاتوری برخوردم..

خیلی خوشم اومد.... گفتم اینجا هم بذارم شما هم یه فیضی ببرید

بقیه عکسا در ادامه مطالب..

انیمیشن های متحرک عاشقانه



ادامه مطلب ...
شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, :: 15:29 ::  نويسنده : علی

سلام..امروز 16 ام بهمن ماه 1389 آره؟؟ یا 90 ؟؟...کلا سال از ذهنم پریده بخدااا ، شما به دل  نگیرید..

یه جورایی حالم گرفته شده..زیاد حوصله ندارم..ناراحتم..دست خودم نیست..آهنگ غم گوش می دم و خیلی چیزای دیه.

الان درست یک هفتست که من یه مسافرت کوچولو تشریف بردم..نه نه...یه مسافرت کوچولو نازل شدم..نه نازل شدم هم خوب نیست..یه مسافرا کوچولو رفتم...آره..همین کلمات ساده ارزش داره یه اون تشبثات .

درست هفته پیش بود گه رفتم زنجان یه چند روزی خانه ی خاله ی محترمه و شوهر خالم مهمون بودم...مادر بزرگم هم اونجا بود..شوهر خالم استاد دانشگاه می باشد..استاد دانشگاه زنجان و مشغول تصحیح ورقه امتحانی دانشجویان گرامی بود.ماشالاه نمرات..ماشالاه..هاتفن.احسنتم...برگه های پسرا که اصلا جای تعریف نداشت..اما باسه دخترا .....شوهر خالم خودش اعتراف می کنه که دخترا زرنگترن..البته تو این رشته و درس (مدیریت بازرگانی) که یه درس حفظی می باشد دخترا قویتر هستن..برگه هارو که نیگا می کردم ماشالا بعضی دخترا دفتر نقاشی مثل آرایش هفت قلم و درست مثل دستگاه کپی پست همه چی عین آینه بود....آخه اینقدر بنده ی خداااااااا..دختر بابائیش..مگه اینجا آرایشگاهه...آخه خودکار صورتی کجا بود....

حالا بگذریم از ایناا..شوهر خاله بنده نهایت ارفاق (یا ارفاغ بود چی بود ..) رو سر نمره ها لحاظ می کرد...اما بازم به زوور . نه دقت نکردی..زووووووووووووور ..اینا یه نمره ای می گرفتن ولی بازم شاکی بودن که آقا فلان شده من نمرم بیشتر می شد..ولی اصلا تو بگو بیست و پنج صدم..ابدااااا...بعضیا پشت برگه های امتحانی دعای ختم صلوات و اینا نوشته بودن..کلی حااال کردم از خوندنشون.... روزای خوبی بود... جالب بود  برام..

بعد از 3 روز زنجان موندن تصمیم گرفتم که یه تهرانی هم سفر کنم منزل عمه و عموی گرامی و خوش ذوف..کلی آنجا هم حال کردیم..

فقط بگم باباااا تهران عجب گرانی بود..کلا دست رو هر چی می ذاشتی گران بود..حالا این خانه ی این عمه عمو بالا شهر بود.مثلا خانه عمومینا درست روبه روی صدا سیما خیابان ولیعصر بود..ماشالا اونجا اجناس عجب قیمتای داشتن..یه پیراهن زپرتی 97 هزار تومن...دقت کردی..اون 3 هزار تومن هم به قول دوستم ایناندیرمائیده..یه کلمه ترکی بود..یعنی درکل شیره مالیدن و این حرفااا...یه لباسایی که من ارومیه اصلا نگاهشون نمی کنم اونجا فرت و فرت بالای صد تومن بود...مثلا بگم یه کلاهی بود رنگاوارنگ دو تا هم ژیگولی بهش وصل بود..بالا سرشم یه قپه داشت..اونو میداد 30 تومن...آخه مفت خور حرومت باشه اون پول...ولی عطر و آدکلن ای ول بود.خیلی حال کردم..همشون جالب بودن با قیمت مناسب....خلاصه اونجا هم کلی صفا کردیم..در خانه ی عمه من با شوهر عمم بسیار گیم بازی کردیم ....آره..شوهر عمم یه آدم باحاله...زیادم سن نداره ها..جونه..هنوز زیر 30 سال سن داره..یه بازی آنلاین تو فیس بوک پیدا کرد..منم رفتم تو اون بازی ..عجب حالی می داد..تو خونه عمم که بودم فقط یبار زدم بیرون اونم با شوهر عمم بود که رفتیم پایتخت ببینیم جدیدا چی اومده بازار...و فهمیدم که چیز خاصی نیومده ..فقط یه تبلت گالکسی تب سامسونگ اومده بود که اونم خیلی وقت پیش ارومیه هم اومده بود..خودشم اصلا نمی صرفه با اون قسمتش..خلاصه کارمون شده بود والبته شده هم اکنون بازی کردن...تا ساعت 2 صبح یعنی 2 ساعت از بامداد گذشته ولی ما پشت اینترنت داریم از مواضعمون پشتیبانی می کنیم که یه بی پدر مادری ضدحال نزنه....صبح هم که از خواب پا می شدیم نه ببخشید..ظهر از خواب پا می شدیم ...

حالا گذشت و گذشت  دیروز شب حرکت کرم و امروز صبح رسیدم ارومیه..الانم که در خدمت شما هستم و بله دیه اینااا..

در مورد امتحاناتدانشگاه هم بگم که نمره 4 تا درسو دادن 3 تا رو ندادن..یکی رو هم بنا به دلایلی حذف کرم...یه غلطی کردم درس دروس تخصصی سخت افزار را من اختیاری برداشتم و آخرسر من کوپیدم و هنگیدم و چیز شدم..ولش اونجا رو..در آخر هم مجبور شدم حذف کنم..دیه همچین کاری عمراااااااا بکنم...

نمره اون درسایی هم که ندادن من هر روز که می گذره از استرس نمره اون درسا لاغر می شم و هر از گاهی یه جوش می پره رو صورتم..فشاره دیه...این همونه....

 

خلاصه سرتونو درد نیارم..از این خوشیا که بگذریم....باز هم ته دل من غمگینه..غصه داره...ناراحته....حال نداره..نمی دونم چرا چیکااار کردم...گناه کردم ؟!؟...شاید...نمی دونم والااا..بخدا احساس عذاب وجدان گرفتم....حالم خوش نیست...فقط دوست دارم گریه کنم...بابا منم دل دارم..حق گریه ندارم...می خوام گریه کنم تا دیگه اشکی تو چشام نمونه تا دفه ی بعد دیگه گریه نکنم...اما این اشک نعمت خداست که هر وقت بریزه می فهمی تو هم انسانی و دل داری..عزیزان ، دوستان ، بزرگواران...بیائید دل همو نشکونیم..با روی خوش به هم نگاه کنید، حرف بزنید...رو راست باشید...صادق باشید...و دوست واقعی باشید....تعریف دوست واقعی من نمی دونم چیه..فقط می دونم یه چیزی فراتر از عشق و عاشقیه که آدم از روی عقل تصمیم می گیره و عقل برتر از احساساته و عشق آتشش جوری دیگر می سوزد.....

عرفان هم زیادی در کردیم...بگذریم حالاااا......

 

خب یه چیز دیه هم بگم....الان من یه دامنه اینترنتی داشتم و الان اونو روی این وبلاگ قرار دادم و الان دیگه این وبلاگ به سایت تبدیل شده با آدرس اختصاصی www.room22.us

جالبه نه.....الان دیگه این آدرس اصلی ما است... گفتم بگم که بعدا نگید که نگفتی چی شد چی بود چطور شد..

هرکی در مورد دامنه سوالی داشت می تونه مطرح کنه توضیح بدم......

خلاصه..عصر بخیر..من برم یکمی استراحت کنم....

 

دو شنبه 11 بهمن 1389برچسب:, :: 16:14 ::  نويسنده : علی



نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست

                          بشنو از دل ، دل حریم کبریاست

                                           نی بسوزد خاک و خاکستر شود

                                                               دل بسوزد خانه ی دلبر شود


 

راستی فلاني مي داني ؟ مي گويند رسم زندگي چنين است...

مي آيند.... مي مانند.... عادت مي دهند.... ومي روند.

وتو در خود مي ماني و تو تنها مي ماني

شنبه 9 بهمن 1389برچسب:, :: 13:28 ::  نويسنده : علی

سلااااااام بر همه دوستان..

حتما خیلی تعجب کردید که قضیه چیه..چی شده...چطور ممکنه و اینطور صحبتا..

یکی از دوستان این سایت رو معرفی کرد.بعد تحقیق فهمیدم که بابااا این لوکس بلاگ کجا و بلاگفا کجاا..

اینجا خیلی امکانات داره که بلاگفا یکی از امکانات ساده ی اینو نداره...واقعا بلاگفا به ما احترام نمیذاره..چرا باید سراغ سیستمی بریم که اصلا هیچ ارزشی برای ما قائل نیست..

اینجا کدهایی در اختیارم قرار داد که با گذاشتن اونها شما مستقیم از وبلاگ قدیم به اینجا منتقل شدید.همچنین سیستمی قرار داره که به وسیله اون می تونید مطالب وبلاگتون رو اینجا منتقل کنید..همینطور که میبینید مطالب قبلی وبلاگ اینجا هم هستن (البته نه همشون ).. تازه سیستم عضو گیری و حتی آمارگیری و ثبت نام برای ارسال خبرنامه یه قسمت کوچکی از امکانات این سایت هستش...سیستم اتوماتیک تبادل لینک واقعا عالی هستش..

همچنین الان این وبلاگ 5 تا آدرس داره که هر کدام با اضافه کردن یک پسوند بعد از نام وبلاگم فراخوانده میشه..

و کلی امکانات دیگه...

دوستان شمارو هم به عضویت در این ولاگ دعوت می کنم..چرا باید خودمونو از این همه امکانات رایگان محروم کنیم و سراغ اون بلاگفای  ساده و بدون امکانات بریم..چرا واقعا ؟!..



ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 56
بازدید ماه : 152
بازدید کل : 51729
تعداد مطالب : 41
تعداد نظرات : 122
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



Contact s4lish